عدم شکوفایی فلسفه نتیجه نزاع میان برداشت دینی با فلسفه

با ورود اندیشه های مدرن، ایران آبستن تغییر و سیاست به بستری مناسب برای دگرگونی مبدل شد. فاصله ایجاد شده با جهان مدرن در پی دو قرن تعطیلات تاریخی (شایگان) نوعی شتاب زدگی را در کالبد کنش‌گران دمید

عدم شکوفایی فلسفه نتیجه نزاع میان برداشت دینی با فلسفه

برخی از اندیشمندان معتقدند که تاریخ و فرهنگ ما محل نزاع دو دسته از نیروها بوده است؛ قوای دقت شامل فلسفه، منطق و ریاضیات، و قوای حیرت شامل شعر، هنر و عرفان. بر این اساس برخی از جامعه شناسان هم با مقایسه دو ساحت شاعرانگی و فلسفیدن این پرسش مهم را مطرح ساخته اند که؛ اگر تعداد فیلسوفان این سرزمین به شمارگان شاعران ما نزدیک تر بود آیا اوضاع ما بهتر از امروز نبود؟ و این که پیدایش پر تعداد شاعران در ایران حتما نسبت مهمی با اوضاع اجتماعی ایران داشته است. در این یادداشت اما به این پرسش می پردازم که چرا ایران در طول تاریخ خود بستر مناسبی برای رویش و شکوفایی فلسفه نبوده است؟

پایان دوره ارتباط با غرب: ایرانیان در عصر طلایی تمدن اسلامی با تمدن یونان که تبار تاریخی غرب محسوب می شد مرتبط شدند. برخی از آثار فلاسفه ای مانند افلاطون و ارسطو در این دوره ترجمه شده و فلسفه اسلامی رنگ و بوی یونانی گرفت. در همین دوره در طبیعیات نیز تبادلاتی میان دو تمدن شکل گرفت که به شکوفایی اقسام دانش ها انجامید. اما با هجمه نظری غزالی و حمله عملی ترکان و مغولان بنیان عقلانیت فلسفی فروریخت و صوفی گری و انزواجویی سکه رایج زمانه شد. فقدان ارتباط با جهان مدرن هم به پایان تلاش های فلسفی انجامید.

رقابت مخرب دین با فلسفه: در جهان پیشامدرن دو منبع عمده برای معرفت وجود داشتند؛ دین و فلسفه. نزاع میان حاملان این دو منبع از همان روزگار هم داستان هایی شنیدنی خلق کرده است. در ایران اما چیرگی دین آن چنان عظیم بود که نهال نازک فلسفه مجالی برای تناور شدن نیافت. فقیهان چشمی برای دیدن فیلسوفان نداشتند و حداکثر دانش کلام را برای اثبات مدعیات دینی به رسمیت می شناختند. فلسفه اما برای بالیدن نیازمند تعیین تکلیف خود با دین بود تا با اتکای به عقل خودبنیاد ادعاهای آن را محک زند. در مجموع دین پیروز این رقابت نابرابر شد.

استبداد، درون‌گزینی و پایان گفت‌وگو: شکوفایی فلسفه نیازمند نقد گذشته و اکنون است. از همین رو است که فیلسوفان به گفت‌وگوی انتقادی با میراث فکری پیشین می نشینند، از مسائل امروزین سراغ می گیرند و نگاهی رو به آینده دارند. در تاریخ ایران اما حضور پررنگ استبداد و فقدان حوزه عمومی به عزلت گزینی و حاشیه نشینی دامن زد و عدم شکل گیری گفت‌وگوی عقل گرایان با گذشته و حال، تداوم حیات پربار فلسفه را منتفی ساخت. فلسفه اگر نتواند با انسان، جامعه و جهان ارتباطی متقابل برقرار کند به وادی اوهام فرو خواهد غلتید.

سیاست‌زدگی، عمل‌گرایی و میل به تغییر: با ورود اندیشه های مدرن، ایران آبستن تغییر و سیاست به بستری مناسب برای دگرگونی مبدل شد. فاصله ایجاد شده با جهان مدرن در پی دو قرن تعطیلات تاریخی (شایگان) نوعی شتاب زدگی را در کالبد کنش‌گران دمید. این که باید هر چه زودتر عمل کرد (وارد کردن مدرنیته به مثابه کالا در نگاه منورالفکران) یا (دست زدن به انقلاب برای آفرینش نظم جدید سیاسی از منظر روشنفکران). بدیهی است که چیرگی ایدئولوژی ها (سازه‌ هایی برای ساده کردن امور پیچیده) و ناشکیبایی جامعه، فضای مناسبی را برای شکوفایی دانشی مانند فلسفه که مخاطبان را به پیچیده دیدن امور، و صبوری ورزیدن نسبت به تحولات دعوت می کرد فراهم نیاورده است.

بیشتر بخوانید:

216216

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان